سروین خانومسروین خانوم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نی نی مامان ودادا

افتادن اولین مرواریدها

بدبدو آمدی پیشم وگفتی مامان دارم بزرگ میشم بدبدو آمدی پیشم وگفتی مامان دارم بزرگ میشم  مامان نگاه کن دندونام دارن میافت شل شده من میرم مدرسه آخ جون همه این حرفها صحبتهایی بود که من ازقبل به شما گفته بودم تا آماده بشی برای افتادن دندون هات دندون کوچولوت تازه لق شده بوده و احتمالا زمان نیاز داشت تا بیفته  ولی از سر ذوقت آنقدر با هاش بازی کردی تا فردا افتاد دندون عزیزت را دوست داشتی و نمی خواستی ازت دور بشه وقتی هم بهت گفتم کادوش کنیم بدیمش به فرشته مهربون تا برات هدیه بیاره قبول نکردی و یک لیوان را پر از آب کردی و اون گذاشتی داخل لیوان عین یک گل بهش سر میزنی و مراقبش هستی میگی دوست دارم بزرگ بشه  عاشق این حسهای زی...
16 دی 1393

دادای سروین

سلام دختر گلم ببخش که اینهمه دیر به دیر یادداشت می کنم خیلی از یادداشتها را توی سررسیدم نوشتم اگه روزی روزگاری خواستی می تونی بری اونها رو بخونی دادی شما هم 26 شهریور 92 روز میلاد امام عزیز امام رضا (ع) بدنیا آمد ساعت 2:30 عصر بگذریم که همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا  اینکه خانم دکتر تشریف آوردن که ای کاش هیچ وقت نمی آمد به هرحال اگه الان از من بپرسن بودن دکتر برای تولد نوزاد خوبه یا نه ؟ تجربم می گه نه این کار مخصوص ماماها ست بخصوص ماماهای که موافق تولد فیزیولوژیک هستن اون روز شما با دختر خاله عزیز ت کلی رفتین بیرون و گردش و تفریح، زندایی هم بودن کلی هدیه بود که از آسمون دادات برات آورد  بابای هم برده بودت بازار و بر...
24 تير 1393

پتوي خرسي و صورتي

مامان من كاملا بي تقصيرم و كاملا هم مخالف از همين الان بگم من در اين نقشه ظالمانه اصلا نقش نداشتم و كاملا هم با شما موافقم.......... همه مي دونن كه شما از دوران نوزادي يه دونه پتوي صورتي رنگ داري كه توش عكس خرس داره فرقي نمي كنه كجا باشي مهموني مسجد عروسي خواب بيدار  اين پتو رو هميشه گفتم فكر مي كردم بايد با جهيزيه ات بهت مي دادم موقع عروسك بازي عروسك هاتو باهاش مي خوابوندي سفره مي انداختي  بالشت بود  چادرت بود روسريت هم بود ولي يه بدي داشت اينكه وقتي مي گرفتي دستت ناخود آگاه انگشت شستت رو مي مكيدي  واين باعث نگراني ما شده بود همين نگراني هم باعث شد پدرت اين اقدام ناجوانمردانه رو انجام بده تقريبا عزيز دلم هميشه...
25 دی 1391

غذاي اردكها

صبح ها معمولا  اولين كاري كه مي كنيم اينه كه ميريم و به اردكهاي قشنگت صبحونه مي ديم اگه اينكار بيفته به بعد از صبحون شما سريع ائلين آواي كه ازشون بشنوي سريع مي گي آخي حيوني ها گرسنه ان........ اون روز هم قبل از هر چيزي رفتم كه به اردكهاي شما غذا بدم اين دوتا اردك شدن جزو خونواده ما هميشه سعي مي كنم با هم بريم تا ياد بگيري كه با حيوانها  مهربون باشي خلاصه رفتم توي حياط و شما از جلوي در نگاه مي كردي و اين شيطون بلاها  وقتي غذاشون رو ميرزم توي ظرفشون باز هم هميشه فكر مي كنن كه غذاشون توي دستاي من هست خلاصه طبق معمول دنبال من راه افتادن واردك سياه شروع كرد به نوك زدن من هم مي خواستم نمكش رو زياد كنم شروع كردم به ادا واصول در آورد...
25 دی 1391

منزل نو

عزيزم هنوز به خونه جديد عادت نكردي شبها هر جايي كه شما بگي بايد بخوابم كلي كتاب قصه رديف مي كني كه برات بخونم بعد هم........... بعد هم يه كوچولو بازي كنيم هنوز از پله هاي جلوي در مي ترسي و خودت از روشون عبور نمي كني هر چند كه خونه مامان جون همه طبقه هارو خودت به تنهايي ميري و ميايي ولي خوب اينجا يه خوبي داره حما ودستشويي رو دوست داري ديگه خانومي شدي براي خودت عزيزم تنهايي دستشويي ميري واصلا به من نيازي نداري اين جابجايي انگار كلي بزرگت كرده اتاقت رو خيلي دوست داري در عرض صدم ثانيه اتاقت رو تبديل مي كني به شهر بازي توي نقاشي كلي پيشرفت كردي بعبعي و گل و درخت و انار و سيب وچشم چشم دو ابرو و.............. كلي هنر هاي ديگه به هنرهاي...
17 دی 1391

نور چشمم تولدت مبارك

امسال دختر عزيزم سه ساله ميشي دوست داشتم لحظه به لحظه زندگيت كنارت باشم و با تو من هم بزرگ بشم سعي كردم با هم چيز هايي كه براي شما جديد بود رو تجربه كنيم وقتي به من مي گي تو خواهر باش تمام وجودم سرشار از عشق مي شه واقعا اندازه يه خواهر بهت نزديكم دوست دارم عزيزم  خيلي از خدا مي خوام تا حداكثر توانم را كمك كنه تا در حقت كم نگذارم     ...
1 آذر 1391

قربون دل نازكت بشم

تازه گیها وقتی زمین می خوری و یا یه اتفاق کوچیک برات می افته خیلی هیاهو می کنی و به شدت گریه می کنی....... و دوست داری بغلت کنم . منم بغلت می کنم .اهمیت نمی دم که موضوع چقدر کوچیک بوده و یا اصلا دردی نداشته. دلم می خواد بدونی احساس تو برام از همه چیز مهم تره . بدونی که آغوش من برای پناه دادن به تو همیشه بازه. جالبه که تا چند ماه پیش وقتی حتی محکم زمین می خوردی یا دردت می گرفت بدون حتی یه آخ گفتن پا می شدی و منم همیشه می خندیدم تا تو هم بخندی.شاید اینم به خاطر بزرگتر شدنته که فهمیدی آدم اينطوري ميتونه جلب توجه كته دخترم اینا چیزاییه که آرزو می کردم هیچوقت درک نکنی .یا بهتر بگم هیچوقت اینطوری فکر نکنی. زمین خوردن فقط معنی زمین خوردن می ده...
23 خرداد 1391

کمک مامان

همیشه موقع غذا  وسفره انداختن دوست داری کمک کنی وحتما باید چیدن سفره با خودت باشه...........     روز معلم دعوت شدیم این عکس هارو هم اونجا انداختیم موقع رفتن وقتی می خواستیم سوار ماشین بشیم یه دفعه چشمم افتاد به گوشه که پر از شقایق بودم با یکی از دوستام رفتیم اونجا کلی مسابقه گذاشتیم وبدبدو  وبعد این عکسای خوشگل رو گرفتیم اینام یادگاری های درخواستی شاهزاده خانوم ماست ...
3 خرداد 1391

کاردستی دیشب

داشتم کارهامو میکردم دیدم هیچ صدایی تو خونه نمی آد........................ بله سروین خانوم طبق معمول رفتین سراغ کیف بنده وسط اتاق کیف محل کارم پخش بود هر چی CD و......... بود کف رمین  بودن گویا مقبول شمانیفتاده بود از قضا کیف مهمونی را مشاهده نموده و کلی خوشحال شده بودی خلاصه وقتی آمدم توی اتاق با این قیافه روبرو شدم بچم بلدم نیست همه را مالیده به لپ هاش     ...
3 خرداد 1391