سروین خانومسروین خانوم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامان ودادا

كوه

پنجشنبه يه نور چشمي دلش گرفته بود با هم رفتيم به دل صحرا و كوه و دشت و دمن .......... ************* باز نوشت: به خدا عکس گذاشتم دعوام نکنید مخصوصا خاله جونش سروين توي ماشين خواب بود منم اولين بار بود كه به علم رو توي كوه رانندگي مي كردم خلاصه با سلام وصلوات  ترس جاده پرپيچ وخم والبته نازك را طي كرديم و رسيديم جايي كه مي شد هم ماشين رو پارك كرد ومهمتر اينكه آبي هم روان بود  وقتي رسيديم نازدانه هم بيدار شد وسرمست از اينكه اينجا كجاست زد زير خنده خنده وشادي بود كه توي چشمان دخترقشنگم موج مي زد  پتويي كه روي سروين بود را انداختيم زيرمان و نشستيم لب آبي كه از دل كوه سرازير مي شد خيلي جالب بود وقتي...
3 خرداد 1391

به اسم سروين به كام مامان و بابا

ديشب رفتيم گردش پارك ، يه پاركي كه هنوز افتتاح نشده بود........... سر كار يكي از همكارام  و البته دوستم داشت تعريف مي كردن فلان جنگل رو خراب كردن و دارن ميكنن پارك والبته ايراد مي گرفت به كاراشون و من تاييد كردم كه اينكار خيلي هم درسته چون معني نداره وسط شهر جنگل باشه كه بالطبع بخاطر تاريك بودن محيط بشه جاي اراذل و اوباش............. وكلي از خودم ذوق بدر كردم .......... گذشت تا اينكه ديشب جناب همسر پيشنهاد بيرون رفتن را قبول نمودندي شام هم رفتيم به شيوه سنتي دل وجگر وقلوه تناول نموددني وبعد سنگ تمام گذاشتندي و رفتيم پ______________ارك.... و البته همون پاركي كه صحبتش گذشت   هيچ كس نبود خودمان بوديم و خودمان ما هم دلي از...
3 خرداد 1391

پارك وحش

٥ شنبه رفتيم باغ وحش يا بقول خودمسولش پارك وحش تا غروب آفتاب اونجا بوديم خيلي خوش گذشت بخصوص حيواناتي كه سروين اولين بار بود مي ديد ************** بازنویسی شد با عکس اول آهو ها كلي غذا وعلف دادن به آهو هاي گرسنه انگار از سال قحطي برگشته بودن حيونكي ها بعد شترها واي يه شتر پيري اونجا بود دوست داشتني بعد مارال ها  خرس  شير گرگ شغال  روباه میمون  اردک غاز من خودم عاشق چشماي روباه ها شدم خيلي ناز بودن گرگدن و...........   ...
3 خرداد 1391

گردش هفتگی

اولین یاد داشتم تو سال جدیده وای سال تحویل امسال خیلی سخت بود بابایی سرکار بود ومن شما هم تنها بودیم با نا امیدی تمام  هفت سین را چیدم بعید بود سروین ساعت ٨ صبح بیدار بشه ولی از لطف خدا دسته گلم دقیقا قبل از تحویل سال بیدار شد وبا هم سر سفره هفت سین خوشگل سنتی با طرح مرغ نشستیم اما امروز از وقتی هوا و روزگار اجازه می ده تقریبا هر وقت که بشه میریم بیرون بقول سروین بیریم یه قدمی بزنیمقربون اون قدمهای کوچولوت فرشته مهربون خلاصه اینکه امروز هم بعد از تقریبا یه هفته بارون بهشتی که هوای سمی شهر مون رو عین شمال کرده بود رفتیم یه قدمی بزنیمهر چند که دیروزم یه قدمی اطراف خونه زده بودیم   این دلبند نازین هر پارکی را د...
5 ارديبهشت 1391
1