سروین خانومسروین خانوم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نی نی مامان ودادا

روز مادر

ديروز با باباي آمديت سراغ من...... .....عکس هدیه ام در ادامه مطلب اضافه شد...........................       صورت خوشگلت عين ماه مي درخشيد چشماتو تا حالا اينطوري نديده بودم به محض اينكه من رو ديدي گفتي مامان روزت مبارك بعدم كاردستي ونقاشي رو كه با اون دستاي كوچيك  و هنرمندت درست كرده بودب رو دادي دستم واي خدا اون لحظه دوست داشتم به همه نقاشي تو رو نشون بدم وبگم نگاه كنيد اينو دخترم برام كشيده پايين نقاش هم يه قلب كشيده بودي با مداد قرمز كه خودت گفتي قلب منه مامان براي شما كشيدم آخه فرشته بهشتي 2 ساله الهي قربون اون قلب مهربونت بشم كه زودي تا من چشمامو بستم دستمو بوسيدي مگه من چي مي خوام ازخدا اين بهترين هديه...
3 خرداد 1391

كوه

پنجشنبه يه نور چشمي دلش گرفته بود با هم رفتيم به دل صحرا و كوه و دشت و دمن .......... ************* باز نوشت: به خدا عکس گذاشتم دعوام نکنید مخصوصا خاله جونش سروين توي ماشين خواب بود منم اولين بار بود كه به علم رو توي كوه رانندگي مي كردم خلاصه با سلام وصلوات  ترس جاده پرپيچ وخم والبته نازك را طي كرديم و رسيديم جايي كه مي شد هم ماشين رو پارك كرد ومهمتر اينكه آبي هم روان بود  وقتي رسيديم نازدانه هم بيدار شد وسرمست از اينكه اينجا كجاست زد زير خنده خنده وشادي بود كه توي چشمان دخترقشنگم موج مي زد  پتويي كه روي سروين بود را انداختيم زيرمان و نشستيم لب آبي كه از دل كوه سرازير مي شد خيلي جالب بود وقتي...
3 خرداد 1391

به اسم سروين به كام مامان و بابا

ديشب رفتيم گردش پارك ، يه پاركي كه هنوز افتتاح نشده بود........... سر كار يكي از همكارام  و البته دوستم داشت تعريف مي كردن فلان جنگل رو خراب كردن و دارن ميكنن پارك والبته ايراد مي گرفت به كاراشون و من تاييد كردم كه اينكار خيلي هم درسته چون معني نداره وسط شهر جنگل باشه كه بالطبع بخاطر تاريك بودن محيط بشه جاي اراذل و اوباش............. وكلي از خودم ذوق بدر كردم .......... گذشت تا اينكه ديشب جناب همسر پيشنهاد بيرون رفتن را قبول نمودندي شام هم رفتيم به شيوه سنتي دل وجگر وقلوه تناول نموددني وبعد سنگ تمام گذاشتندي و رفتيم پ______________ارك.... و البته همون پاركي كه صحبتش گذشت   هيچ كس نبود خودمان بوديم و خودمان ما هم دلي از...
3 خرداد 1391

پارك وحش

٥ شنبه رفتيم باغ وحش يا بقول خودمسولش پارك وحش تا غروب آفتاب اونجا بوديم خيلي خوش گذشت بخصوص حيواناتي كه سروين اولين بار بود مي ديد ************** بازنویسی شد با عکس اول آهو ها كلي غذا وعلف دادن به آهو هاي گرسنه انگار از سال قحطي برگشته بودن حيونكي ها بعد شترها واي يه شتر پيري اونجا بود دوست داشتني بعد مارال ها  خرس  شير گرگ شغال  روباه میمون  اردک غاز من خودم عاشق چشماي روباه ها شدم خيلي ناز بودن گرگدن و...........   ...
3 خرداد 1391

جشن تولددو سالگي با تم رنگین کمانی

سلام مامانی جون فرشته کوچولو جمعه تولد دوسالگیت رو با تم رنگین کمانی گرفتیم خیلی بهت خوش گذشت کیکت رنگین کمانی بود و خوشگل شده بود از دو روز قبل به هر کس می رسیدی می گفتی تولده منه یا اگه تلویزیون مولودی می ذاشت سریع توضیح می دادی تولد منه. خلاصه هر وقت هم آهنگ پخش می شد سریع شروع می کردی به نی نای کردن ودست زدن هر چی میگفتم مامانی تولد امام زمان هست با اصرار وپافشاری می گفتی نه ! تولد منه! کل خونه رو با پسر خالت محمد امین ریخته بودید وسط کمد خودت که خالی خالی شده بود تازه یکی از شیشه های ظبقاتش رو هم در آورده بودید اینم عکس کیک تولد که با محمدامین  اول از همه حسابی پاستوریزه ش کردید نوش جونتون از لباست بگ که اولش خوش...
24 ارديبهشت 1391

روز معلم

براي روز معلم تو مهد سروين اينا كلي زحمت كشيديم واز خودم تلاش بروز دادم ....... براي تك تك مربيا وخاله ها ومديرش  كارت تبريك درس كردم اينام عكساشه         ...
11 ارديبهشت 1391

من

همه چیز متعلق به شما شده آمدیم بریم بیرون قدم بزنیم به محض اینکه در خونه را باز کردم وآمدیم تو کوچه سروین سوال میکنه : ماشینم ؟ مامان :چی ؟                  سروین :ماشینم ؟ نیست؟ مامان : آهان! بابای بردش رفته سر کار           سروین: ب ابا رفته سرکار  می خوام با  موبایلم زنگ بزنم سروین امده جلو مامان گوشیمو بده  مامان : مامان جون گوشیت تو اتاق خودته سروین: نه گوشی ام تازه فهمیدم گوش من جزو اموال شما شده!! ...
5 ارديبهشت 1391

برف بازی شبانه

دیشب، نه کلا دیروز از صبح همینطوری برف آمد وآمد تا دم دمای صبح دخمل طلای ما هم که عصر حسابی تا ساعت 7/5  ،8 خواب بود خلاصه خستگیش هم در رفته بود منم از موقعیت استفاده کردم وکلی کار عقب موندم رو انجام دادم ب عد از شام و... ساعت 11: سروین جون بریم بخوابیم سروین:نه خوابم نمی آد بریم اتاق من بازی کنیم رفتیم خونه سازی هاشو اوردیم وشروع کردیم به بازی ساعت 11/5 : سروین مامان من خوابم می آد سروین: نخوابیم (با حالت کشدار) بریم خمیر بازی من :باشه  و رفتیم دوباره توی اتاق دختر گل سرحالم و خمیر ها رو آوردیم بازی تو همین حین من که حسابی خوابم می آمد چشمام رفت روی هم سروین: نخوا...
5 ارديبهشت 1391

گردش هفتگی

اولین یاد داشتم تو سال جدیده وای سال تحویل امسال خیلی سخت بود بابایی سرکار بود ومن شما هم تنها بودیم با نا امیدی تمام  هفت سین را چیدم بعید بود سروین ساعت ٨ صبح بیدار بشه ولی از لطف خدا دسته گلم دقیقا قبل از تحویل سال بیدار شد وبا هم سر سفره هفت سین خوشگل سنتی با طرح مرغ نشستیم اما امروز از وقتی هوا و روزگار اجازه می ده تقریبا هر وقت که بشه میریم بیرون بقول سروین بیریم یه قدمی بزنیمقربون اون قدمهای کوچولوت فرشته مهربون خلاصه اینکه امروز هم بعد از تقریبا یه هفته بارون بهشتی که هوای سمی شهر مون رو عین شمال کرده بود رفتیم یه قدمی بزنیمهر چند که دیروزم یه قدمی اطراف خونه زده بودیم   این دلبند نازین هر پارکی را د...
5 ارديبهشت 1391